گمنام
روح من مدتهاست آواره و سرگردان است!
دیگر همراهی ندارد...
همه تنهایش گذاشته اند ، تنهای تنها
روحی خسته سوار بر جسمی بی جان...
کاش کسی بود که حرفهایش را می فهمید
کسی که غم هایش را پاک می کرد و طرح شادی می کشید.
روح من تند و تند گذشته اش را ورق می زند ، اشتباهش کجا بود؟!
کجا بود که زندگی اش نابود شد؟!
باید به دنبال ردی از شادی باشد
به دنبال امید...
نوشته شده در شنبه 89/6/13ساعت
3:17 عصر توسط گمنام نظرات ( 4 ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |